روایتی از روستای 8 هزار ساله اراک

به گزارش مجله تور یک روزه، سرسختی علیا، روستایی واقع در شازند اراک. در ورودی روستا روی تابلو نوشته شده است: به روستای 7 هزار و 500 ساله خوش آمدید.

روایتی از روستای 8 هزار ساله اراک

به گزارش گروه رسانه های خبرنگاران، جمعیت سیاهپوش تشییع نماینده، آرام به سوی قبرستان روستا می روند. قبرستان در سینه کش تپه ای با شیب هموار است. جمعیت به پایین تپه می رسد و راهش را از میان قبرها باز می نماید. جاده خاکی کنار قبرستان؛ جایی که جمعیت سیاهپوش از آن گذشته اند، آثار غباری محو را نمایان می نماید. یکی از اهالی مشغول آماده کردن قبر تازه است. جمعیت قبر را احاطه می نماید. هیچ زنی میانشان نیست. چند دقیقه بعد چند زن از دور نمایان می شوند و جایی دور از جمعیت می ایستند. مردها با ذکر دعا، میت را آرام داخل قبر می گذارند، فاتحه می خوانند و خاک را روی قبر می ریزند و بعد بدون این که صدایی ازشان شنیده گردد، قبرستان را ترک می نمایند و به سمت خانه متوفی که مردی از اهالی روستاست، می روند. بعد از رفتن مردها، زن ها که دور ایستاده اند، خودشان را کنار قبر می رسانند و سوگواری شروع می گردد.

این تصویری است که همان ابتدای ورود به روستای سرسختی علیا مقابل چشمانم قرار می گیرد؛ روستایی واقع در شازند اراک. ورودی روستا روی تابلو نوشته شده به روستای 7 هزار و 500 ساله خوش آمدید.

برای رسیدن به روستا جهت 40 کیلومتری اراک به شازند را طی می کنم و از کنار پالایشگاه بزرگ نفت و پتروشیمی شازند که دود غلیظ آن از کیلومترها دورتر معین است، عبور می کنم. بعد از گذر از شهر کوچک آستانه وارد روستای سرسختی علیا می شوم، روستایی با 7 محله و 5 مسجد.

در طول جهت شازند به سرسختی به اهالی روستاهایی فکر می کنم که سال هاست با دود و نفت آلاینده های آن زندگی می نمایند؛ مردمی که سال قبل در گزارشی که در همین صفحه منتشر شد از بیماری های صعب العلاج و سرطان که سوغات مدرن شدن منطقه است گفتند.

بعد از رسیدن به روستا و دیدن مراسم تشییع، دنبال جمعیت را می گیرم و خودم را همراهشان مقابل خانه متوفی می رسانم. جمعیت حالا جلوی خانه جمع شده اند و بعد از عرض تسلیت وارد خانه می شوند. اینجا هم مثل خیلی از روستاهای دیگر، کمتر می گردد جوانی را میان جمعیت دید. بیشتر میانسال و سالخورده اند. جوانترها ترجیح می دهند برای زندگی و کار به شهر بروند و آخر هفته ها برای سرکشی به پدر و مادر یا یاری به کشاورزی و باغداری به روستا بازگردند.

مردم سرسختی تعصب خاصی به روستای زادگاهشان دارند، به طوری که در هر نقطه ای از ایران باشند بعد از مرگ با وصیت خودشان به اینجا منتقل می شوند تا در همین قبرستان به خاک سپرده شوند. این را همه اهالی با افتخار می گویند. امین الله اسدی یکی از آنهاست. پدروپدربزرگ و مادربزرگ و عموهایش در همین قبرستان آرام گرفته اند: هیچ کس دراین قبرستان غریب نیست. بازگشت دوباره به این روستا بعد از مرگ، افتخاری است که همه از آن یاد می نمایند. پدرم تهران زندگی می کرد اما وصیت کرد بعد ازمرگ او را درهمین قبرستان کنار برادرانش به خاک بسپاریم. اینجا کسی فراموش نمی گردد. خیلی از اهالی سرسختی در تهران زندگی می نمایند اما بعد از مرگ به همین خاک برمی گردند. اگر کسی در بهشت زهرای تهران دفن گردد شاید ماه اول هر هفته بستگان نزدیک برای فاتحه خوانی کنار مزارش بروند اما کم کم فراموش می گردد ولی در سرسختی هر پنجشنبه همه اهالی برای فاتحه خوانی به قبرستان می آیند و هرکسی کنار مزار اقوام خودش می نشیند و فاتحه ای می خواند. این رسم در آخرین پنجشنبه سال هم به شکل دیگری انجام می گردد. همه کسانی که در یک سال قبل عزیزی را از دست داده اند در یکی از 5 مسجد روستا می نشینند و اهالی برای دیدن آنها و تسلا دادن شان به مسجد می روند. اینجا رسم است اگر مردی از جهان برود زنان برای خاکسپاری اش نمی روند و این مردان روستایی هستند که بعد از غسل، متوفی را به خاک می سپارند و این یک رسم قدیمی است.

حالا یک نفر از جمعیت 670 نفری روستای سرسختی کم شده و همه برای عرض تسلیت به خانه او آمده اند اما زندگی دراین روستا جاری است.

سرسبزی و درختان به بار نشسته سیب و گردو، یعنی تصویری رنگی از زندگی. انگار نه انگار که چند ساعت پیش مردی در روستا مرده است. با وجود پایبندی به رسوم قدیمی، ردپای زندگی شهری در گوشه و کنار روستا پیداست. خانه های کاهگلی جای خودشان را به ویلا و دیوارهای بتنی داده اند و خبری از گله گوسفندان و چوپان نیست و برای دیدن گله باید از روستا خارج شد.

جنگل های بلوط منطقه سرسختی علیا قدیمی ترین ذخیره گاه بلوط ایران است و مردم روستا با همه وجود از این جنگل محافظت می نمایند. حمید اسدی یکی از اهالی روستا این را می گوید و از من دعوت می نماید تا در سومین جشنواره روستایی بلوط سرسختی که اواسط آبان با حضور مسئولان اداره محیط زیست و مسئولان و مردم شازند و روستاهای اطراف برگزار می گردد شرکت کنم. می گوید: جنگل بلوط سرسختی 50 هکتار است و هر سال در این جشنواره تعداد زیادی نهال بلوط در این جنگل کاشته می گردد تا بتوانیم این جنگل را توسعه بدهیم. حلقه اتحاد مردم سرسختی دور جنگل بلوط یکی از زیباترین تصاویری است که در این جشنواره به ثبت می رسد.

سراغ دهیار روستا را می گیرم. نشانی محسن مشهدی را می دهند که دو سالی است دهیار سرسختی است اما خودش اهل روستای پاکل است. او هم از تغییر هویت روستا گلایه دارد: 240 خانوار در سرسختی ساکن هستند و 670 نفر اینجا زندگی می نمایند ولی آخر هفته ها جمعیت زیادی از شهرهای مختلف می آیند و فرهنگ شهرنشینی را هم با خودشان می آورند. این نوع فرهنگ بر بافت روستا و نوع پوشش و حتی وسیله نقلیه ساکنان روستا تأثیر گذاشته درحالی که اگرهمان بافت روستایی با خانه های کاهگلی باقی می ماند زیباتر بود.

اهالی با افتخار از تاریخ زادگاهشان و تپه ای باستانی که در انتهای روستا نهاده شده است صحبت می نمایند و جهت رسیدن به آن را با دست نشان می دهند. تپه ای که دور آن حصار کشیده شده و اشیا واسکلت کشف شده آن در موزه اراک نگهداری می گردد. چند متر دورتر از تپه تابلوی بزرگی که روی آن معینات قلعه و قدمت آن نوشته شده است به چشم می خورد. چشم هایم را می بندم و گوش می کنم، صدای نبرد مغولان را می گردد شنید. روزگاری که قلعه تپه سرسختی یکی از پادگان های مهم لشگر چنگیز بود. اینجا می تواند مکانی برای گردشگران داخلی و خارجی باشد اما کمبود بودجه وزارت میراث فرهنگی و گردشگری باعث شده تا به حال خودش رها گردد. این را آیت لطفی می گوید، سرهنگ بازنشسته که برای زندگی به روستا بازگشته و معتقد است قدمت این روستا بیشتر از 8 هزار سال است: بعداز بازنشستگی تصمیم گرفتم به زادگاهم بازگردم. اینجا زندگی رنگ و بوی دیگری دارد. گرچه بعضی از اهالی این روستا بعد از مرگ به اینجا بازمی گردند اما من دوست داشتم وقتی زنده ام به اینجا بیایم و زندگی کنم. اینجا قطعه ای از بهشت است.

روستای سرسختی علیا هیچگاه خالی از سکنه نبوده و این تپه باستانی که بخشی از یک قلعه بوده هویت واقعی این روستا است. در کاوش هایی که اجرا شده 200 شیء تاریخی به همراه یک اسکلت انسان و لاک لاک پشت و سنگ آتش زنه کشف شده است. بعد از آنالیز و انجام آزمایش DNA روی اسکلت معین شد اسکلت متعلق به مردی است که بیش از 7500 سال قبل دراین روستا زندگی می نموده است. این اسکلت و اشیای تاریخی در موزه اراک نگهداری می گردد.

لطفی می گوید: وقتی به روستا آمدم اطراف این تپه تبدیل به زباله دانی شده بود و منظره زشتی مقابل چشمانمان بود. با اداره میراث فرهنگی مکاتبه کردم و خواسته اهالی را که نجات این میراث تاریخی بود، گفتم. بعد از مدتی اداره میراث فرهنگی برای این تپه حریم قرار داد و نیمی از روستا در این حریم نهاده شد که با پیگیری بعدی حریم با فنس هایی در اطراف تپه مشخص شد. این تپه باستانی تنها تپه استان مرکزی است که نقشه دارد. بر اساس اسناد تاریخی از این تپه و قلعه برای دیده بانی و دفاع از روستا استفاده می شده و اینجا یکی از مراکز مهم درگیری مغولان بوده است. در شهر آستانه که نزدیک روستای ما نهاده شده است قبر طغون ترک قرار داشت که بعدها معین شد این همان طغای یکی از فرماندهان چنگیز مغول است.

لطفی با حسرت از میراث تاریخی که می توانست به مکانی برای جذب توریست تبدیل گردد می گوید؛ آرزویی که هنوز محقق نشده و می تواند اقتصاد روستا را متحول کند و جلوی مهاجرت به شهر را بگیرد.

او ادامه می دهد: در استان مرکزی تپه باستانی با این قدمت وجود ندارد و می توانیم از این پتانسیل در گردشگری استفاده کنیم. ساخت موزه و سایت برای بازدید در پیچ و خم بودجه نهاده شده و میراث فرهنگی به ما می گوید منتظر بودجه هستند و هنوز بودجه ای به آنها داده نشده است.

وقتی دارم سرسختی را ترک می کنم، باد ملایمی در حال وزیدن است. چراغ خانه ها یکی یکی روشن می گردد. از کنار خانه متوفی می گذرم. آنجا هم چراغی روشن است.

منبع:ایران

منبع: خبرگزاری تسنیم
انتشار: 19 آذر 1398 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: onedaynet.ir شناسه مطلب: 509

به "روایتی از روستای 8 هزار ساله اراک" امتیاز دهید

1 کاربر به "روایتی از روستای 8 هزار ساله اراک" امتیاز داده است | 5 از 5
امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایتی از روستای 8 هزار ساله اراک"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید