کتاب من او را دوست داشتم؛ دوراهی ماندن یا ترک کردن یک ماجرای عاشقانه
به گزارش مجله تور یک روزه، آنا گاوالدا معلم و نویسنده فرانسوی، متولد 9 دسامبر سال 1970 در بولوین- بیلان کورت در پاریس است. گاوالدا سال 1990 در دبیرستان مولیر تحصیل کرد و سپس در دانشگاه سوربن مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته ادبیات مدرن گرفت.
پدر و مادر این نویسنده در 14 سالگی از یکدیگر جدا شدند. او با یک دامپزشک ازدواج می نماید و صاحب دو فرزند با نام های لوئیز و فلیسیتی می شوند. این ازدواج هم دوام زیادی ندارد و پس از مدتی از یکدیگر جدا می شوند و از آن پس تمام زندگی اش را وقف ادبیات می نماید. او در حال حاضر به همراه دو فرزندش در 50 کیلومتری جنوب شرقی پاریس در شهر ملون زندگی می نماید.
گاوالدا در سن 29 سالگی، هنگامی که به اسم معلم زبان فرانسه در دبیرستان کار می کرد، مجموعه داستان کوتاهش تحت اسم می خواستم کسی جایی منتظرم باشد را منتشر کرد؛ این رمان مورد استقبال منتقدان زیادی نهاده شد و بیش از نیم میلیون نسخه از آن در زادگاهش فرانسه، به فروش رفت. او از آن موقع تا به امروز سه رمان منتشر نموده است که در سراسر جهان جزو پرفروش ترین کتاب ها شده اند. او با قلمی اثرگذار، لطیف، ساده و روان می نویسد. درواقع لطافتی که در آثارش وجود دارد در نوشته های کمتر نویسند ه ای دیده می گردد.
گاوالدا مارس 2018، به اسم یکی از نامزدهای نهایی GPLA 2017 در رسانه های آفریقا ظاهر شد. مضمون اصلی بیشتر آثارش عشق و زندگی است. رمان ها و داستان های کوتاهش تا به امروز به بیش از چهل زبان زنده جهان ترجمه شده است.
اولین رمانش با نام من او را دوست داشتم، فوریه ی سال 2002 در فرانسه منتشر شد. این کتاب سال 2009 برای فیلم با بازی دنیل اوتوی و ماری-ژوزه کروز، به وسیله زابو بریتمن اقتباس شد و سال 2007 رمان گریز دلپذیر به وسیله کلود بری، با بازی آدری تاوتو و گیوم کانت به یک فیلم پیروز تبدیل شد.
از آثار معروف دیگر آنا گاوالدا می توان به دلم می خواهد گاهی در زندگی اشتباه کنم، زیر پوست زندگی، لاک تنهایی ام را می شکافم، با هم، همین و بس، پس پرده، بیلی، زندگی بهتر و 35 کیلو امیدواری اشاره نمود.
درباره کتاب من او را دوست داشتم
کتاب من او را دوست داشتم برای اولین بار فوریه سال 2002 منتشر شد.گاوالدا درباره این رمان می گوید: من این کتاب را دوست دارم و نسبت به آن احساس غرور می کنم. درواقع داستان این کتاب از فروپاشی ازدواج خود گاوالدا الهام گرفته شده است و شاید همین موضوع باعث شده است که درد، عصبانیت و سایر احساسات بسیار واقعی هستند و در تمام سطرهای کتاب می توان آن ها را حس کرد. آنا گاوالدا در این رمان زیبا با واژه های بسیار ساده و روان روابط انسانی را کشف می نماید.
کتاب من او را دوست داشتم، لحظه های سخت زندگی زنی به نام کلوئه را روایت می نماید؛ کلوئه، مادر دو دختر جوان است. پس از چندین سال زندگی، یک روز شوهرش آدرین وسایلش را جمع می نماید و به او می گوید که معشوقه دیگری دارد. پدرشوهرش پی یر که از دید همه مردی بسیار کم حرف، مغرور و جدی به نظر می رسد، به محض اینکه متوجه این قضیه می گردد، کلوئه را به خانه خودش می برد. بعد از مدتی با اعتراض های همسرش سوزان، آن ها را برای استراحت از پاریس به کلبه اش روستایی اش می برد.
قسمت اصلی رمان گفتگوی بین کلوئه و پی یر درباره عشق، معنای خوشبختی و اشتباه های زندگی است. کلوئه بی تجربه و ناامید، اولین بار است که با پی یر تنها شده است. گفتگوی بین آن ها به طور طبیعی و بسیار روان نوشته شده است و به خواننده این احساس را می دهد که گویا عضوی از محیط صمیمی این دو نفر است.
مکالمات آن ها حکایت از خیانت، خوشبختی و ازخودگذشتگی دارد. او به کلوئه می گوید: من ترجیح می دهم امروز رنج زیادی را تحمل کنی به جای اینکه تا آخر عمرت رنج بکشی.. پی یر داستان هایش در خصوص از دست دادن، غم و اندوه و زندگی را با او به اشتراک می گذارد. او از رابطه خارج از ازدواجش در سال های جوانی به کلوئه می گوید. از معشوقه ای که در میان سالی، شور و عشق جوانی را به او برگردانده بود.
او از ماتیلدا می گوید؛ مترجمی که در هنگ کنگ با او دیدار کرد و سال ها باهم همکار بودند. شوهر ماتیلدا به او خیانت نموده بود و به همین علت او از یک کارمند شاد و پرانرژی به زنی پریشان و ناامید تبدیل شده بود. تماشا حال و روز این زن که چقدر از این خیانت چقدر رنج می برد، پی یر را متقاعد می نماید تا از این عشق به خاطر همسر و خانواده اش بگذرد ولی تعیین می گردد که پی یر از این تصمیمش بسیار پشیمان است. پی یر در قالب نصیحت به کلوئه می گوید که زندگی را بدون پسرش ادامه دهد و او فرصت های زیادی که برای زندگی و پیشرفت دارد، استفاده کند.
در بخشی از کتاب آمده است:
آنا گاوالدا با این کتاب نه تنها نشان می دهد سبک منحصربه فردی در نوشتن دارد، بلکه درک عمیقی از شخصیت انسان ها را هم به نمایش گذاشته است. او از کلمات، ساختار و حرکات ساده ای استفاده می نماید که دقیقا انسان های واقعی را به تصویر می کشد.
از کجا بفهمیم که عشق را پیدا نموده ایم؟ از کجا بدانیم عشقی که پیدا نموده ایم دوام دارد یا نه؟ چه اتفاقی می افتد که عشق در ناخوشایندترین لحظه ها سر می رسد؟ وقتی به آن فکر می کنید، تمام چیزهای دوست داشتنی، آسیب زا هم هستند و احتمالا این موضوع همان چیزی است که گاوالدا می خواهد در این کتاب کشف کند.
این کتاب بیش از هر چیز نشان می دهد که عشق در هر زمان از زندگی ما می تواند پیروز میدان باشد. شخصیت ها، درجات مختلف درماندگی و مهارت های مختلفی را تجربه می نمایند تا زندگی شان را در دست بگیرند. آنا گاوالدا نه سرزنش می نماید و نه قضاوت می نماید، بلکه فقط با آگاهی از قلب انسان می نویسد.
آنچه در کتاب من او را دوست داشتم یاد می گیریم این است که: شناخت خوب و بد، بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که تصور می کنیم و تک تک شرایط زندگی به آرامش، تحلیل، صداقت با خود و شجاعت احتیاج دارد.
در قسمتی از کتاب من او را دوست داشتم می خوانیم:
منبع: دیجیکالا مگ